زمزمه باد صبا
ماه خیلی کوچک است
توی دستم جا می گیرد
دست هایم روی بال پروانه پرواز میکند
انگارهمه چیز کوچک شده
همه دنیا مثل یک قوطی کوچک بی مصرف
کسی نیست باز کند صندوقچه ی تنهایی را
و تجربه کندرهائی را
نه ماه نه زمین نه کهکشان
می روم
آنجا که غصه ها مثل پرهای قاصدک شکننده است
و فریادها مثل صدای نسیم زیباست
آنجا در بیکران
در یک جای دور
نه به نزدیکیِ این دنیا
همه ی غم ها پشت دروازه ی صبح محبوسند
و فضا پر از آوای سکوت
من کجا هستم توی این چرخ و فلک افسانه؟
جای من پشت این ماه نحیف
یا که در سوسوی خورشید است
به کجا میبریَم؟
تا تهِ زمزمه ی آوندِ گیاه
تا سراپرده ی فردای الست
تو مرا خواهی برد
ازازل زمزمه باد صبا درگوشم هست
زهرا - الف